loading...
رادیو هفت
محمد اشرفی بازدید : 18 سه شنبه 23 مهر 1392 نظرات (0)
روی شنای لب ساحل
افتاده بودن دوتا ماهی
بالا و پایین می پریدن
مثل دوتا کفتر چاهی

پولکاشون پرپر و خونی
عین دوتا غنچه ی صدبرگ
یک دو نفس زندگی تلخ
یک دو قدم فاصله تا مرگ

یک باره یه موج پریشون
مشتی صدف ریخت روی شن ها
زندگی پاشید روی ساحل
ماهیا رو برد توی دریا

ماهیای مرده تو دریا
زنده شدن عین دو کفتر
اون یکیشون رفت از اون سو
این یکیشون اومد از این ور

اون دوتا ماهی یکیشون تو
اون دوتا ماهی یکیشون من
زندگی مون عین جدایی
مردنمون عین رسیدن....

سعید بیابانکی

محمد اشرفی بازدید : 12 سه شنبه 23 مهر 1392 نظرات (0)

هنر من سرودن نظم است
به همین علت است بی‌نظمم

برخلاف جماعت شعرا
من نه اهل بساط نه بزمم

مخلص شاعران شیرازم
چاکر عالمان خوارزمم

مثل ران گراز ده ساله
اندکی غیرقابل هضمم

پشت جبهه به یاری کلمات
تا بخواهند بنده می‌رزمم

به علاوه کتاب هم دارم
بنده یک شاعر اولوالعزمم!

سعید بیابانکی

محمد اشرفی بازدید : 3 سه شنبه 23 مهر 1392 نظرات (0)

دور تا دور حوض خانه ما

پوکه های گلوله گل داده است

پوکه های گلوله را آری

پدر از آسمان فرستاده است

 

عید آن سال ،حوض خانه ما

گل نداد و گلوله باران شد

پدرم رفت و بعد هشت بهار

پوکه های گلوله گلدان شد

 

پدرم تکه تکه هر چه که داشت

رفت همراه با عصاهایش

سال پنجاه و هفت چشمانش

سال هفتاد و پنج پاهایش

 

پدرم کنج جانماز خودش

بی نیاز از تمام خواهش ها

سندی بود و بایگانی شد

کنج بنیاد حفظ ارزش ها

 

روی این تخت رنگ و رو رفته

پدرم کوه بردباری بود

پدر مرد من به تنهایی

ادبیات پایداری بود....

سعید بیابانکی

محمد اشرفی بازدید : 6 سه شنبه 23 مهر 1392 نظرات (0)

از دل چقدر لاله ی تر در بیاورم
یا کاسه کاسه خون جگر در بیاورم

چون شانه دست در سر زلف تو می زنم
کز راز و رمز موی تو سر در بیاورم

من خواب دیده ام که تو از راه می رسی
چیزی نمانده است که پر در بیاورم

من چارده شب است به این برکه خیره ام
شاید از آب قرص قمر در بیاورم

در من سرک نمی کشی ای روشنای ناب
خود را مگر به شکل سحر در بیاورم

من شاعر دو چشم توام ، قصد کرده ام
از چنگ شاه کیسه ی زر در بیاورم

ای کاج سالخورده ی زخمی به من بگو
از پیکرت چقدر تبر در بیاورم؟

 

 

کی دیده ای یک زنبق هفتاد و یک برگ

بالای نی شیرین زبانی کرده باشد

 

ای گل ! نبینم نشنوم دست پلیدی

لب هایتان را خیزرانی کرده باشد ...

سعید بیابانکی

محمد اشرفی بازدید : 4 سه شنبه 23 مهر 1392 نظرات (0)

بگذار این شاعر جوانی کرده باشد

با واژه ها نامهربانی کرده باشد

 

بگذار ما را باد با خود برده باشد

تنهایی ما را جهانی کرده باشد

 

بگذار بین دوستان و دشمنانت

خنجر فقط پادرمیانی کرده باشد

 

می داند احوال من بی برگ و بر را

هرکس که عمری باغبانی کرده باشد

 

کی دیده ای یک زنبق هفتاد و یک برگ

بالای نی شیرین زبانی کرده باشد

 

ای گل ! نبینم نشنوم دست پلیدی

لب هایتان را خیزرانی کرده باشد ...

سعید بیابانکی

محمد اشرفی بازدید : 13 سه شنبه 23 مهر 1392 نظرات (0)

شاعری با دبیر کنگره گفت :

حال و روز مرا نمی دانی،


بنده یک شاعر اولوالعزمم
شهره در نطق و در سخن دانی


داوران گر برنده ام نکنند
خود زنی می کنم به آسانی


خودکشی می کنم به طرز فجیع
آن چنانی که افتد و دانی


می روم ماهواره می گویم :
مرگ بر داوران ایرانی


اصلا از فرط فقر و بیکاری
می شوم شاعری خیابانی...!

سعید بیابانکی

درباره ما
Profile Pic
من با آن هایی سخن می گویم که آن چه را در پس دیوار زمان دور از صحنِ تنگِ مکان می گذرد می توانند ببینند و فهم کنند! و چنین کسانی هنوز هم هستند، کم،امابسیار!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 47
  • بازدید کلی : 711